مهدی مهدی ، تا این لحظه: 16 سال و 9 ماه و 19 روز سن داره
مریممریم، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 11 روز سن داره

گل های باغ زندگی (مهدی و مریم)

جشن الفبا

امروز جشن الفبا داشتین.قرار بود والدین هم ساعت 10در جشن شرکت کنند. خدا رو شکر دایی سجاد بود که مریم رو نگه داره تا من بتونم بیام .مراسم خوب و شادی بود. شما بچه ها که خیلی خوشحال بودین.    حالا دیگه عزیز دلم خوندن ونوشتن رویاد گرفته ،به شدت هم  علاقه داره که تمام  نوشتنی ها از تابلو مغازه ها تا زیر نویس تلویزیون وروزنامه وکتاب و هر چیز دیگری رو بخونه. ان شاءالله که موفق باشی گلم.     ...
31 ارديبهشت 1393

روز پدر

ای تو کعبه را نگین، یا امیر المؤمنین ای تو خلقت را پدر، وی خلائق را امین کن نظر از روی لطف، به تمام پدران روز سیزده رجب، ای امیر مؤمنان ولادت حضرت علی(ع) مبارک     توی این روز عزیز ، توی این لحظه های قشنگ زیباترین کلمه ای که میشه گفت یک ” دوستت دارم “ به همراه یک آسمان عشق و تمنا تقدیم به تو همسر عزیزم  ، روزت مبارک     یکی از اولین شعرهایی که یاد گرفتی این بود: بابای خوب ونازم      من با تو سرفرازم وقتی میری سر کار     خدا تو رو نگهدار . از طرف مهدی مریم کوچولو: پدر...
22 ارديبهشت 1393

وروجک ها

خارپشت های اینجا!خودت عکس انداختی و گفتی حتماً بذار تو وبلاگم (این ها رو چقدر دوست داری خدا میدونه) دارم لباس اتو می زنم مریم رو ببین زیر میز اتو اخرش اینقدر شیطنت کرد تا دستم سوخت. میخواد فوتبال هم بازی کنه وروجک! مریم زیر میز تلویزیونه ...
22 ارديبهشت 1393

تحقیق

معلمتون گفته در مورد یک از حیوونات به دل خواه تحقیق کنید وبیارید در ضمن باید ارائش هم داد، خودت گفتی مامان در مورد دایناسورها برام تحقیق کن آخه خدا خیرت بده دایناسورها با اون اسمای جورا واجور و انواع مختلف اونم منقرض شده،خودش مثنوی هفتاد منه حالا توی کلاس اولی  چی میخوای بگی نمیدونم! .گفتم:برات سخته گفتی پس در مورد پلنگ ایرانی تحقیق میکنم .(ای خشن! )  این دومین باریه که تحقیق انجام میدی تحقیق اول در مورد ورزش بود .هم تحقیقش و هم ارائش خیلی خوب از کار در اومد معلمتون خیلی تعریف کرد. امیدوارم این  یکی هم خوب بشه.بعدا نتیجش رو میذارم.     نتیجه این یکی هم خوب بود و به خوبی ارائه دادی و معلمتون هم خوشش اومده ...
16 ارديبهشت 1393

طبیعت زیبا

این طبیعت بکر وزیبا ،حیاط خونه خودمون وخونه پدر پزرگ سهرابه  ، که این وقت سال واقعاً دیدنیه.       این دوتا عکس جای دیگه است نه حیاط               ...
15 ارديبهشت 1393

جنگ شادی

اومدم مدرسه تا از اوضاع واحوالت باخبر بشم .زنگ تفریح بود هر چی بین بچه ها نگاه کردم نبودی. رفتم دفتر معلمتون خیلی ازت تعریف کردن و گفتن مهدی از همه نظر خوبه. ولی الان داخل مدرسه نیست .خشکم زد گفتم چطور مگه پس کجاست؟گفتن نگران نباشید حالش خوبه.   و جریان از این قرار بود : اون روز قرار بوده دانش آموزای کلاس 4 و 5و 6 رو از طرف مدرسه  ببرن یه جنگ شادی که داخل شهر برگزار میشه.البته هزینه بلیت رو هم خود دانش آموزا باید میدادن. اقا مهدی وسطای زنگ کلاس اجازه میگرن برن wc ،میبینن یه اتوبوس وایساده بچه ها هم دارن سوار میشن با خودش میگه بذار منم برم ببینم اینا کجا میرن !!!و بی خبر و بدون اجازه میره سوار میشه باهاشون میره . خانم ...
10 ارديبهشت 1393

اردو

امروز از طرف مدرسه بردنتون اردو،یه اردوگاه داخل شهر،همون ساعت مدرسه از صبح تا ظهر .حسابی بهت خوش گذشته بود وبازی کرده بودی .به محض اینکه رسیدی میگفتی مامان: معلمامون فقط به فکر خودشون هستن . گفتم چرا گفتی :خودشون رفتن زیر آلاچیق وما بدبختا تو این آفتاب سوختیم  . از اردو که عکس نداری،پس عکسای دیگه ای از خودت و آبجی کوچولوت برات میذارم.(تا حالا سه بار مریم رو به خیال خودم خواب کردم اومدم مطلب بذارم ولی هنوز نرسیدم صداش در اومده وقتی رفتم دیدم از مبل داره بالا میره وروجک. ) عکس کلی از اردو     ...
7 ارديبهشت 1393

پایان انتظار

مروز قراره  بابا بیاد وما بیصبرانه منتظرش هستیم .ان شاءالله دو ساعت دیگه میرسه. تو این دو هفته که بابا نبوده مریمی کلی پیشرفت کرده یکی از دندوناش زده بیرون.وقتی بهش غذا میدم قاشق میخوره به دندونش صدا میده، اینقدر ذوق میکنه.سرعتش توی چهار دست وپا رفتن هم خیلی زیاد شده وقتی میخوام برم آشپزخونه هنوز نرسیدم پشت سرم رسیده .حالا دیگه وقتیه که به قول ما باید هاونمون رو هم آویزون کنیم از دست این وروجک.و اما تو جیگر بابات بهت گفته بود: وقتی من نیستم مرد خونه باش!مامان رو اذیت نکنی ها،توهم به قول خودت قول مردونه دادی ، و امروز میگفتی مامان فقط چهار روز بد بودم ده روز دیگش خوب بودم.الهی قربونت برم عزیزم  تو همیشه خوبی....  ,یک ذره شی...
4 ارديبهشت 1393